باید یادم باشد و یادم بماند...

که مکان مرا در خودش غرق نکند...

مکان، دنیاست و کارش غرق کردن آدم ها در خودش 

قرار نیست هم که کسی کناره گیری کند از دنیا برای غرق نشدن در آن.. و این ، روش همان کسانیست که زهد را به اشتباه فهمیده اند..

مکان، دنیاست . و دنیا ،کارش غرق کردن انسان ها در خودش

و من باید یادم باشد و یادم بماند، 

که قرار نیست مکان من را در خودش غرق بکند

و قرار نیست از مکان ها فاصله بگیرم 

باید یادم باشد و یادم بماند

که

این من هستم که امکانات را درون هدفِ خودم غرق میکنم.

باید یادم باشد که امکانات هر مکان را به کار بگیرم به زیباترین شکل در جهت اهدافی که هدف واقعیِ زندگی من است.. در جهت زیبا کردن همه ی ابعاد وجودی 

و هنر زندگی همین است : 

 هنرِ قشنگْ استفاده کردن ،از امکاناتی که انگاری همه ی همتشان در چنگ انداختن ما و بند کردن ماست... 

 هنر بندِ مکان ها نبودن ،و در مکان ها امکانات را در بند خود کردن.

 قرار نیست اگر اسبت زیادی وحشی ست و تند می‌رود و تو را زمین می اندازد و له میکند یا تو را به جایی میبرد که نمیخواهی و سرکشی میکند ، رهایش کنی به امانِ خدا...

 هنر سوارکاری یاد بگیر

 مهار اسبت را بکش و او را هدایت کن 

 هدایتش کن به سمت همانجا که میخواهی 

 به سمت هدف واقعی ات 

 و اگر بار ها ، اسبت سرکشی کرد و راه را چپه رفت و تو را از هدفت دور کرد ، خسته نشو..

 و باز تلاش کن 

 چرا که همین اسب است که راهوار تو است در این مسیر‌ 

 آنقدر تلاش کن و راه های مختلف را امتحان کن ،تا قلق اسبت را یاد بگیری... 

 با اسبت نجنگ

 این اسب مالِ توست! 

 اسبت را دوست داشته باش؛

 چون این اسب را به تو داده اند 

 و تو ،مالک این اسب هستی !

 و از اسب خود شکایت نکن:

 چرا که شکایتِ اسبِ خویش پیش دیگران بردن ، فایده ای نخواهد بخشید( مگر آنان که سوارکاری بلد باشند و به شکایتی از تو به عجزت از رام کردن پی برند ، و راهی و برایت بگویند از اسب سواران ماهری ،که اسب وحشی خویش را رام کردند و مهارش را در دست گرفتند و به سرعت تاختند و چه زیبا تاختند...و تو را هنر اسب سواری بیاموزند ) 

 با اسبت نجنگ 

 و با او به نرمی ور برو..آنقدر دور و برش بچرخ و هر چه به ذهنت می‌رسد امتحان کن، تا بلدش شوی..یادش بگیری.. و او رامِ تو شود و به تاخت بتازی تا هدفی که نشانش گرفته ای.. با سم هایی که جرقه خواهد زد.. و بشوی و العادیاتِ ضبحا..

 تا قله هایی که فتحش را میخواهی 

 تا میدان های جنگی که اسبِ قدرتمند می‌خواهد..

 

و من مطمئنم همان خدایی که اسبی چنین سرکش را به تو داد ، میتواند روش مهار به دست گرفتن و رام کردنش را هم یادت بدهد.. 

هنر سوارکاری را یادت خواهد داد.

و به گمانم اسب های سرکش، به هنگام رام شدن و مهار شدن، تندتر ز اسبان دیگر خواهند رفت.

فسیاتیهم انباء ما کانو به یستهزون..

و بعد تر خواهی فهمید که حکمت این اسب وحشی ای که غرِ سختی ها و دور کردن هایش از هدفت و لگدپرانی هایش را به خدا میزدی، چه خواهد بود.

و خواهی فهمید که این اسب همان هدیه ایست که از خدا خواسته ای...این اسب وحشی را خدای کریم حکیم به تو داده...میفهمی یعنی چه؟ 

و تو را خواهد برد این اسب و دقیقا همین اسب به سرعت تمام به سمت مقصدت.

 و کاش می‌دانستی خدا در دل این سختی هایی که اذیتت میکنند و غرش را میزنی، چه هدیه هایی قایم کرده..و کاش می فهمیدی و از ذوق هدیه های خدا،جان میدادی..

 از بس که مهربان است :) 

 

 

و شکر کن خدایی را که تو را به احسن تقویم خلق کرد، و اسبی به تو داد تندرو و پر قدرت...، همان اسبی که بتواند به تاخت بتازد به سمت مقصد..

و تنها اینجا یک مشکل میماند، و آن هم هنر سوارکاری توست. اینکه «تو» بتوانی این اسب را بتازانی اش به سمت مقصدت...!

و یادگرفتن روشِ رام کردن اسبِ وحشی ، چشمان باز میخواهد به توانایی ها و ابعاد اسب:چشمان روشن میخواهد!