«تلنگری برای قلب هایی که محبت کردن را فراموش کرده اند...»

داشتم فکر میکردم که آدمها حق دارند محبت خدا را نفهمند، حق دارند محبت امامی که ندیدند را درک نکنند...

راستش را اگر بخواهیم نگاه کنیم، کسی که همه ی اطرافیان و دور و بری هایش فقط منفعت طلبانه نگاهش کرده اند و مشکلاتش را نفهمیدند و دنبال حل مشکلاتش نرفتند، کسی که اطرافیانش عاشقانه دوستش نداشتند و محبت را بر سر و رویش نریخته اند، کسی که تا به حال نچشیده کسی باشد که هر گاه مشکل داشته باشد با تمام وجود و قلب مهربانش بنشیند و مشکلاتش را برطرف کند، سرزنشش نکند و در آغوشش بگیرد و کمکش کند و هنوز هم دوستش داشته باشد، کسی که تا به حال لمس نکرده وجود انسان پر مهری را که حتی وقتی بدترین کارها را انجام داد، کودکانه ترین حرف ها را زد، بیشترین شیطانی ها را کرد، و جاهلانه ترین کارها را انجام داد، 

باز هم با صبوری کمکش کند و دوستش داشته باشد..و باز هرگاه که ناامید شد و خسته و از همه جا مانده و پر از مشکلات پیچ واپیچ ،مرجعش همان انسان باشد..،همان قلب مهربان ،

کسی که همه ی ادمهایی که دیده است پر بودند از بی توجهی و درگیر خود بودن، و کسی حواسش به مشکلات او نبوده است، کسی حاضر نبوده باشد که با تمام صبوری اش هر کاری را برایش انجام دهد، 

کسی که هر انسانی که تا به حال لمس کرده است، پر بوده است از منیت و خودخواهی، هر چشمی که دیده است پر بوده از اهمیت ندادن به دیگران،هر گوشی که دیده است پر بوده از فقط برای خود شنیدن و ناتوان از صبورانه شنیدن حرف قلب های دیگران و رفع کردن مشکلاتشان، هر وجودی که دیده است پر بوده از کوچک خواهی و کوته بینی، هر عقل( ناعقلی) که دیده است پر بوده از منطق های پشت سر هم چیده شده ای که با آنها به خودخواهیش جلوه می‌بخشد و دیگران را تحت سلطه ی خودش در می آورد، پر بوده از انسان های کم حوصله ای که با دیدن کوچک ترین اشتباه ها، عصبانی می‌شوند و خوبی کردن یادشان می‌رود، پز بوده از آدمهایی که نگاه هایشان پر از توقع های زیاد و مختلف است، همچین کسی چطور میتواند محبت خدای به آن بزرگی ای که درکش نمیتوان کرد را بفهمد...؟ چطور میتواند سمیع بودن و حکیم بودن و حلیم و صبور بودن خدا را درک کند؟ چطور میتواند سریع الرضا بودن خدا را بفهمد؟ چطور میتواند خدای کریمی که هر چه بدی می‌کنی باز میپذیردت و باز خودش همه چیز را برایت درست میکند را لمس کند؟  

چطور میتواند سمیعیت خدایی که صدای قلب ها رابه دقت میشنود و میشناسد و مشکل هر قلبی را با کلید جدیدی به تناسب خودش باز میکند را بفهمد؟ 

 

راستش خدا خیلی بزرگ است و خیلی غیر قابل درک..،

مخصوصا برای کسی که قوه ی درک محبتش رشد نکرده باشد، انقدر زیبایی و محبت ندیده باشد که توانایی حس کردن محبتش از بین رفته باشد. چنین کسی چطور میتواند با این قوه ی بسیار ضعیفِ رشد نکرده، محبت به آن عظیمی خدا را حس کند؟ 

 

انسان ها حق دارند نفهمند...

و ما مسئولیم..! 

مسئول سوءظن هایی که آدمها به خدا دارند..

به ازای هر بی توجهی ای که میکنیم ،هر ناصبوری ای که میکنیم، به ازای هر محبتی که نمیکنیم، هر مشکلی که رفع نمی‌کنیم، هر تلاشی که برای عاشق انسانها بودن و حالشان را خوب کردن و نادیده گرفتن عیوب و کمک کردن بهشان نمی‌کنیم، به ازای هر قلبی که صدایش را نمی‌شنویم و دستش را نمی‌گیریم مسئولیم..!

ما به ازای تک تک سوءظن هایی که آدم های دور و برمان به خدا دارند، مسئولیم!

 

یادم هست یک قاعده ی روانشناسی بود، که گاهی اوقات هست که بچه یک کار بدی میکند، ما به او هیچ چیز نمی‌گوییم، دعوایش نمی‌کنیم ،اما بچه مینشیند و میزند زیر گریه یا عصبانی میشود و بعد که میگویی چرا گریه می‌کنی؟ میگوید که من از دست تو ناراحتم و تو من را زدی..! این طور موقع ها آدم تعجب میکند که من که کاری نکردم چرا بچه میگوید من او را زدم. کودک، به خاطر پیشینه ذهنی ای که دارد، فکر میکند که وقتی من همچین کار بدی کردم، پس طبیعتا بابا یا مامان هم من را میزند.و چون مرزی بین دیدن تخیل و واقعیتش وجود ندارد فکر میکند واقعا او را زده ایم. 

و این پیشینه ی ذهنی را رفتار های قبلی ما برای کودکان درست کرده است.

سر سفره پدرم داشتند این قاعده را میگفتند،که مادرم گفتند: بمیرم برای بچه های امام حسین«ع» که آنقدر همه با محبت باهاشون رفتار کرده بودند ، انقدر هیچ کس تا به حال نزده بودشان و همه مهر و محبت بر سرشان ریخته بودند، که وقتی دشمن میزدشان ، درک نمی‌کردند که چرا میزند. که حتی وقتی دشمن میزندشان، میگویند ما به تو پناه آوردیم...

انقدر محبت دیده اند و جز محبت ندیده اند،که اصلا انگار در در ذهنشان نمی گنجد که کسی بخواهد اذیتشان کند، اصلا باورشان نمیشود که این آدمها دارند میزنندشان، باورشان نمیشود که وقتی از کسی کمک میخواهند ،با کرامت کمکشان نکند و دامان خودش ننشاندشان.اینقدر که با اینها کریمانه برخورد کردند و جر کرامت هیچ چیز بلد نیستند

حالا فرض کن این کودکان قشنگ، بخواهم محبت خدا را بفهمند، بخواهند خدا را درک کنند، فقط باید بنشینی و نگاه کنی فهم زیباو بدون شبهه ی قلب هایشان را...

 

 

 

دوست دارم به همه ی انسان ها التماس کنم، 

و بیشتر از همه به قلب خودم:

قلب من ،التماست میکنم.التماست میکنم که مهربان باش..

التماست میکنم که خیلی مهربان باش..

 

ملتمس دعاهای شما برای قلبی که دوست دارد خیلی مهربان باشد.

و دعاگوی قلب های قشنگتان.